سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای بندگان خدا، برادر باشید ! مسلمان، برادرمسلمان است، به او ستم نمی کند، او را وا نمی گذارد و او راتحقیر نمی کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

موجیم که آسود گی ما عدم ماست...

 
 
چند راه برای مقابله با خشم(شنبه 86 شهریور 24 ساعت 6:31 صبح )

نگید نمیشه!
چون مغز ما صد میلیارد سلول دارد که هر سلول با ده هزار نورون به دیگری متصل  است.

یکی از عواملی که باعث می شود به فکر مقابله با خشم بیافتیم،این است:
         (خشم و شادی از هیجانات مسری انسان هستند.)
یعنی وقتی خشمگین می شویم،این حالت را به طرف مقابل ویا اطرافیانمان منتقل می کنیم و این یکی از عوامل بروز تنش و درگیری بین افراد میباشد.

راه های پیشنهادی:
در مواقع برخورد با عامل خشم1)در مرحله اول از خود بپرسید:آیا این مطلب ارزش پیگیری دارد؟
اگر پاسخ شما منفی بود،پس دیگر دلیلی برای خشمگین شدن وجود ندارد.اما اگر پاسخ شما مثبت بود،2)در مرحله بعد بپرسید:آیا حق با من است؟
واگر باز هم پاسخ شما مثبت بود،3)به دنبال یک پاسخ موثر بگردید.
حتما از خود می پرسید:آیا من پاسخ موثر دارم؟یا اصلاپاسخ موثر دیگر چه صیغه ایست ؟

عجله نکنید!
به چند مورد از پاسخ های موثر اشاره می کنم:

1)خشم خود را منحرف کنید به چیزی که کمترین آسیب را به خود و دیکری بزند.مثل جویدن آدامس ،خط خطی کردن یا پاره کردن کاغذودر نهایت شکستن یک یا چند ظرف(البته از نوع ارزان قیمت).
2)از تحریکات عصبی بپرهیزید.
3)افکار خصمانه را به ذهنتان راه ندهید.(یاد گذشته های دور و نزدیک نکنید)
4)تصور کنید امروز آخرین روز زندگی شماست.
5)جک بگوییدو مثبت بیاندیشید.
6)در کارهای جمعی و گروهی شرکت کنید.
با امید موفقیت برای شما دوستان عزیز.

در این ماه مبارک ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید.



 
دریا...(چهارشنبه 86 شهریور 21 ساعت 1:24 صبح )

جاتون خالی چند روزی رفته بودم شمال.

یه روز کنار ساحل نشسته بودم وبه نوای آرامش بخش امواج گوش می دادم.(چه موسیقی روح نوازی)

با نگاهم حرکت موج ها رو دنبال می کردم.چقدر با شکوه وزیبابود.

انگار ذره ذره های آب با هم مسابقه می دادندتا زودتر به ساحل برسند ودیوانه وارسر به سنگ های ساحلی بزنند.

با دیدن آبهای ساحلی به فکر فرو رفتم.می پرسی به چی فکر می کردم؟

به ساحل دریا...که عمق کمی داره.به اینکه چقدر آلوده تر از سایر نقاط دریاست و تحمل و ظرفیت کمتری داره.با کوچکترین ضربه متلاطم میشه و با کمترین نا پاکی آلوده...

یاد آدم های کم ظرفیت افتادم.آدم هایی که افکار واعتقادات سطحی دارند(مثل کف روی آب)وزود تحت تاثیر آلودگی محیط قرار می گیرند وبا کمترین سختی که متحمل می شن بهم میریزندوبه سادگی آرامششون رو از دست میدن.

حالا دلیل آرامش وطمانینه انسان های بزرگ رو می فهمم.   

        ----------------------------------------------------

موقع نماز خوندن خیلی کیف می کردم،چون برای رو به قبله شدن باید پشت به دریا می ایستادم.

پشت کردن به دریا به عنوان یکی از مصادیق عظمت وشکوه،یعنی پشت کردن به همه بزرگی هاوزیبایی ها و رنگ های زمینی...و رو کردن به یگانه بزرگ حقیقی ،رو کردن به کمال زیبایی هاورو کردن به تنها علت همه بزرگی ها...

       --------------------------------------------------------

  فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به همه شما دوستان و همراهان صمیمی تبریک و تهنیت عرض می کنم.

امیدوارم که مهمان ها ی خوبی باشیم.

التماس دعا



 
دلم برای خودم تنگ می شود گاهی!(پنج شنبه 86 شهریور 15 ساعت 9:12 عصر )

تا حالا شده دلت برای خودت تنگ بشه؟

 گاهی وقتا اینقدر از خودت دور میشی ودچار روز مرگی می شی که خودت رو فراموش می کنی . بعدازمدتی به خودت میآیی ومی گی:وای !چقدر دلم برای خودم تنگ شده .جالب اینجاست که هر وقت از خودت دور می شی از خدای خودت هم دور می شی .چه ارتباط عجیبی هست بین خود شناسی و خدا شناسی{من عرف نفسه فقد عرف ربه}

وقتی به روز هایی فکر می کنی که خودت رو فراموش کرده بودی،متوجه می شی خطا هایی ازت سر زده که اصلا از تو بعیده.یعنی اون کارا اصلا در شان تو نبوده و تو بزرگ تر از اونی که بخواهی مر تکب چنین اعمالی بشی.اینجاست که حس می کنی زمین خوردی و بد جوری دردت می گیره.

حالا دنبال یه فریاد رس می گردی{یا غیاث المستغیثین}اینقدر صداش می زنی ..........

اینقدر صداش می زنی تا خودت رو تو دامن اون بزرگ مهربون می بینی.با ناله و زاری اعتراف می کنی واین کار رو وسیله تقرب خودت قرار می دی.

حالا دیگه حس می کنی کریم کرامت کرده واحساس سبکی می کنی{یا کریم و یا رب}...

 

بیا خودمون رو دوست داشته باشیم.چون وقتی آدم کسی یا چیزی رو دوست داره،همیشه نگرانشه و مدام ازش مراقبت می کنه.فکر می کنم اگر خود مون رو دوست داشته باشیم بیشتر و بهتر از خودمون مراقبت کنیم.

      



 
برای آغاز...(یکشنبه 86 شهریور 11 ساعت 2:1 صبح )

 چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

                      مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه

 خرد که قیدمجانین عشق می فرمود

                     به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

 به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد

                            هزار جان گرامی فدای جانان

 من رمیده زغیرت زپافتادم دوش

                   نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه

 چه نقش ها که بر انگیختیم وسود نداشت

                     فسون ما بر او گشته است افسانه

 بر آتش رخ زیبای اوبه جای سپند

                    به غیر خال سیاهش که دید به دانه

 به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی

                     زشمع روی تواش چون رسید پروانه

 مرا به دور لب دوست هست پیمانی

                         که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه

 حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز

                             فتاد در سر حافظ هوای میخانه

----------------------------------------------------------------

 سلام

  به اصرار دوستان تصمیم گرفتم به جمع وبلاگ نویسان بپیوندم.

 امیدوارم بتونم در این عرصه مفید و موثر واقع بشم.







بازدیدهای امروز: 5  بازدید

بازدیدهای دیروز:6  بازدید

مجموع بازدیدها: 30600  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «